شماره ٤٠٠: گر چه دورم، نه صبورم ز تو، اى بدر منير

غزلستان :: اوحدی مراغه‌ای :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
گر چه دورم، نه صبورم ز تو، اى بدر منير
دور بادا! که کند صبر ز ياد تو ضمير
دلم آخر ز تو چون صبر تواند؟ کاول
گلم از خاک سر کوى تو کردند خمير
چشم ازان غمزه و رخسار بنتوانم دوخت
اگرم غمزه و چشم تو بدوزند به تير
سر فدا کردم و جان مى دهم و دل برتست
جگرم نيز مکن خون، که نکردم تقصير
نکنم قصه زلفت،که حديثيست دراز
نبرم نام فراقت، که گناهيست کبير
بارها پيش تو اين نامه فرستادم، ليک
ديرها شد که جواب تو نياور بشير
چون رسد نامه وصل تو به من؟ چونکه ز کبر
نام من خود ننويسى و نگويى به دبير
گوش بر ناله من دار و ببين حال دلم
تا ننالم به خدايى ،که سميعست و بصير
ناگزيرست که با خولى تو درسازد دل
که ندارد نظر از ديدن روى تو گريز
فاش کرد اوحدى اين واقعه بر پير و جوان
که: تو معشوق جوانى و منت عاشق پير



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید