شماره ٣٩٨: باد بهار مى دمد و من ز يار دور

غزلستان :: اوحدی مراغه‌ای :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
باد بهار مى دمد و من ز يار دور
با غم نشسته دايم و از غمگسار دور
آنرا که در کنار به خون پروريده ايم
خون در کنار دارم و او از کنار دور
کارم ز دست رفت، چه معنى که دوستان
يادم نمى کنند بر آن نگار دور
ديدى تو کارمن چو نگار، اين زمان ببين
رويم به خون نگار وز دستم نگار دور
اى باد صبح، اگر بر منظور ما رسى
آن بى نظير گو: نظر از ما مدار دور
صد بار جور کردى و تندى نمود، ليک
چندين نگشته اى به جفا هيچ بار دور
اى اوحدي، برو تو، که عهد وفاى دوست
بازم نمى هلد که :شوم زين ديار دور



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید