شماره ٣٩٤: دل من فتنه شد بر يار ديگر

غزلستان :: اوحدی مراغه‌ای :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
دل من فتنه شد بر يار ديگر
چه خواهى کردن، اى دل، بار ديگر؟
نديدم در تو چندان کاردانى
که اندر پيش گيرى کار ديگر
بهل، تا بر سرما پاره گردد
به نام نيک يک دستار ديگر
ازان زارى نه بيزاري، همانا
که از نو مى نهى بازار ديگر
ميانت را نبود آن بند غم بس؟
که مى بندى بدو زنار ديگر
چنان زان رخنها نيکت نيامد
که خواهى جستن از ديوار ديگر
مرا گويي: کزين يک برخورى تو
چه برخوردم ز پنج و چار ديگر؟
چرا دلدار نو مى آزمايي؟
چو ديدى جور آن دلدار ديگر
چو آسانت نشد دشوار، بنشين
چو افتادى درين دشوار ديگر؟
گرين برق آن چنان سوزد، که ديدم
که دارد طاقت ديدار ديگر؟
تو آن افسانه و افسون ندانى
کزين سوراخ گيرى مار ديگر
مکن دعوى به عشق شاهدان پر
که موقوفى به اين اقرار ديگر
بهل عشقى که کشتست اوحدى را
بسان اوحدى بسيار ديگر



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید