شماره ٣٧٠: دل مى برد امشب ز من آن ماه، بگيريد

غزلستان :: اوحدی مراغه‌ای :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
دل مى برد امشب ز من آن ماه، بگيريد
دزدست و شب تيره، برو راه بگيريد
اندر پى او آه منست آتش سوزان
گر شمع فرو ميرد، ازين آه، بگيريد
گردن نکند نرم به فرياد و به زارى
او را ز چپ و راست با کراه بگيريد
ناگه دل من برد، چو آگه شدم، او را
آگاه کنيد از من و ناگاه بگيريد
اين قصه درازست، مگوييد: چه کرد او؟
گوييد: دلى گم شد و کوتاه بگيريد
گر زلف چو شستش به کف افتد ز رخ و لب
يک بوسه و ده بوسه، نه، پنجاه بگيريد
تا زنده ام او را برسانيد به من باز
چون مرده شوم، خواه بشد، خواه بگيريد
زندان دل ما همه چاه زنخ اوست
دلهاى گريزنده در آن چاه بگيريد
او گر ندهد داد دل اوحدى امشب
فردا به در آييد و در شاه بگيريد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید