شماره ٣٤١: غير ازو هر چه هست بازى بود

غزلستان :: اوحدی مراغه‌ای :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
غير ازو هر چه هست بازى بود
ما و من قصه مجازى بود
زود بگذر، که اصل ذات يکيست
وين صفت ها بهانه سازى بود
تو ز دستش بداده اي، ورنه
دوست در عين دلنوازى بود
نفس کافر ترا ازو ببريد
هر که او نفس کشت غازى بود
عشق خود با تو فاش مى گويد
که: بما اول او نيازى بود
حدث از تست ورنه پيش از تو
همه روى زمين نمازى بود
اوحدي، گر شناختى خاموش!
کين حديث از زبان درازى بود



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید