شماره ٣٣٠: سر دردم بر طبيب آسان نبود

غزلستان :: اوحدی مراغه‌ای :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
سر دردم بر طبيب آسان نبود
گفت: تب داري، غلط کرد، آن نبود
نوش دارو داد و آن سودى نداشت
گل شکر فرمود و آن درمان نبود
بر طبيبم سوز دل پوشيده ماند
ورنه اشک ديده ام پنهان نبود
من بکوشيدم که: گويم حال خويش
دل به دست و نطق در فرمان نبود
عشق را هم عاشقى داند که: چيست؟
عشق دانستن چنين آسان نبود
از دليل اين درد را نتوان شناخت
در کتاب اين نکته را برهان نبود
گر چه آهم برده بود از چهره رنگ
اشک چشمم کمتر از باران نبود
جان به ياد دوست مى رفت از تنم
اين چنين جان دادنى ارزان نبود
از فراق انديشه اى مى کرد دل
ورنه، بالله، کم سخن در جان نبود
اى که گفتي: چاره مى دانم ترا
اوحدى نيز اين چنين نادان نبود
چاره من وصل بود، اما چه سود؟
کان ستمگر بر سر پيمان نبود



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید