شماره ٣٠٩: نى بين که چون به درد فغانى همى کند؟

غزلستان :: اوحدی مراغه‌ای :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
نى بين که چون به درد فغانى همى کند؟
هر دم ز عشق ناله بسانى همى کند
او را همى زنند به صد دست در جهان
وز زير لب دعاى جهانى همى کند
سر بسته سر سينه عشق بى نوا
از نى شنو، که راست بيانى همى کند
باديش در سرست و هوايى همى پزد
دستيش بر دلست و فغانى همى کند
راهى همى زند دل عشاق را وزان
بر چهره شان ز اشک نشانى همى کند
گاه از گرفت و گير بلايى همى کشد
گه با گشاد و بست قرانى همى کند
هر ساعتيش راه روان مى دهند و او
دم در کشيده جذب روانى همى کند
آن بى زبان پردهن ساده بين که چون
هر دم حکايتى به زبانى همى کند؟
دف هر زمان چو نى سرانگشت مى گزد
زان فتنها که نى به زمانى همى کند
در جان نشست هر چه ز دل گفت دم بدم
صيد دلى و غارت جانى همى کند
چون اوحدى ز زخم پراگنده پير شد
و آن پير بين که کار جوانى همى کند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید