شماره ٢٦٣: تا دل مجروح من عاشق زار تو شد

غزلستان :: اوحدی مراغه‌ای :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
تا دل مجروح من عاشق زار تو شد
هيچ نديديم و عمر در سر کار تو شد
لعل تو روزى مرا وعده وصلى بداد
فکرم ازان روز باز روز شمار تو شد
زنده بود عاشقي، کز هوس روى تو
بر سر کوى تو مرد، خاک ديار تو شد
صبح چو حسن تو کرد روى به باغ آفتاب
مشغله از ره براند، مشعله دار تو شد
از سر خاک درت دوش غبارى بخاست
باد بهشت آن بديد، خاک غبار تو شد
طعنه زند سرمه را، چشم چو خاک تو ديد
شکر کند زخم را، دل که شکار تو شد
زمره عشاق را در شب ديدار قرب
هر دل و جانى که بود، جمله نثار توشد
شاکرم از دل، که او گشت شکارت، بلى
شکر کند زخم را، دل که شکار تو شد
از همه گنجى سعيد وز همه رنجى بعيد
گر تو ندانى که کيست؟ اوست که يار تو شد
زنده جاويد ماند، سکه اقبال يافت
سر که فداى تو گشت، زر که نثار تو شد
سر ز خط اوحدى بر نگرفت آفتاب
تا قلم فکر او وصف نگار تو شد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید