شماره ٢٤٤: آن کس که دليش بوده باشد
غزلستان ::
اوحدی مراغهای ::
غزلیات
آن کس که دليش بوده باشد
و آن دل صنمى ربوده باشد
آن ساده چه داند اين حکايت؟
کو را ستمى نسوده باشد
دود دل ما کسى ببيند
کش آينه زدوده باشد
اى مدعي، از نکوهش ما
بگذر تو، که ناستوده باشد
آن روز بيا و ديده دربند
کو پرده ز رخ گشوده باشد
آن يار که در وفاش تا روز
بيدارم و او غنوده باشد
گفتي: سرفتنه ايش بودست
جز کشتن ما چه بوده باشد؟
قاصد، که ببرد نامه من
چون نامه بدو نموده باشد؟
دانم که: به وصف من رقيبش
عيبى دو سه در ربوده باشد
گو: قصه دوستان خود دوست
از بدگويان شنوده باشد
تا گندم اوحدى رسيدن
دشمن چو خورد دروده باشد
نظرات نوشته شده