شماره ٢٣٣: روزى که از لب تو بر ما سلام باشد

غزلستان :: اوحدی مراغه‌ای :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
روزى که از لب تو بر ما سلام باشد
شادى قرار گيرد، عشرت مدام باشد
گر جان من بخواهي، کردم حلال بر تو
چيزى که دوست خواهد، بر ما حرام باشد
گفتى که: در فراقم زحمت کشيده اى تو
مردم هزار نوبت، زحمت کدام باشد؟
در هر دو هفته بينم روى ترا، وليکن
آن دم که بينم او را، ماهى تمام باشد
احوال قيد چون من سرگشته اى چه داند؟
جز بيدلى که او را پايى به دام باشد
گويى که: من ببينم روزى به ديده خود
کان رفته باز گردد و آن تند رام باشد؟
نشگفت اگر بسوزد دلها به گفته خود
چون اوحدى کسى کو شيرين کلام باشد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید