شماره ٢٣٠: بهار و باغ با ترکان گل رخسار خوش باشد

غزلستان :: اوحدی مراغه‌ای :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
بهار و باغ با ترکان گل رخسار خوش باشد
شراب تلخ با خوبان شيرين کار خوش باشد
برون شهر، با ياران، شب مهتاب در صحرا
قدح در دست و مطرب مست و ساقى يار خوش باشد
ميان باغ و طرف جوى و پاى سرو و پيش گل
طرب در جان و مى در جام و گل بر بار خوش باشد
سماع مطرب اندر گوش و دست يار در گردن
چمان اندر چمن مستانه فرزين وار خوش باشد
دمادم بادهاى لعل کردن نوش و نقلش را
پياپى بوسهازان لعل شکر بار خوش باشد
چنين شب ، گر مجال افتد که با دلدار بنشينى
شب قدرست و شبهاى چنين بيدار خوش باشد
رفيقانم به صحرا مى برند از شهر و مى دانم
که صحرا نيز هم با ياد آن دلدار خوش باشد
چو باشد باده و مطرب، پريرويى به دست آور
که هر جايى که اين حاضر بود ناچار خوش باشد
کرا پرواى باغ امروز؟ بى ديدار روى او
که فردا باغ جنت نيز با ديدار خوش باشد
مگو، اى اوحدي، جز وصف عشق و قصه مستى
که هر کو شعر ميگويد بدين هنجار خوش باشد
مى و معشوقه و گل را چه داند قدر؟ هر خامى
که اين معنى به چشم عاشقان زار خوش باشد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید