شماره ٢٢٤: تا رسم جگرخوارى پيش تو روا باشد

غزلستان :: اوحدی مراغه‌ای :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
تا رسم جگرخوارى پيش تو روا باشد
عشق ترا مشکل کارى به نوا باشد
شمشماد همى لرزد چون بيد ز بالايت
بالاى چنين، رعنا در شهر بلا باشد
زين سان که گريبانم بگرفت غم عشقت
اين خرقه که مى بينى يک روز قبا باشد
من ميکنم آن طاعت کز بنده سزد، ليکن
شرطست که نگريزي، گر روز جزا باشد
خلقى ز پيت پويان، مهر تو به جان جويان
زين جمله دعا گويان تا بخت کرا باشد؟
آب غم عشق تو بگذشت ز سر ما را
وآنگه تو ز بى رحمى بگذاشته تا: باشد
لعلت نکند سعيى در چاره کار من
بيچاره کسى کو را کارى به شما باشد
غم را که بها نبود در شهر کسان هرگز
آن روز که من جويم شهريش بها باشد
گر خوب شود کاري، از طلعت خود گيرى
ور زشت شود، تاوان بر طالع ما باشد
گفتى که: روا گردد از من همه حاجت ها
مرد اوحدى از عشقت، آخر چه روا باشد؟



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید