شماره ١٩٠: ترکم به خنده چون دهن تنگ باز کرد

غزلستان :: اوحدی مراغه‌ای :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
ترکم به خنده چون دهن تنگ باز کرد
دل را لبش ز تنگ شکر بى نياز کرد
کافر، که رخ ز قبله بپيچيده بود و سر
چون قامتش بديد به رغبت نماز کرده
اى دلبرى که عارض چون آفتاب تو
بر مشترى کرشمه و بر ماه ناز کرد
از درد دل چو مار بپيچيد سالها
هر بيدلي، که عقرب زلف تو گاز کرد
با صورت خيال تو دل خلوتى گزيد
وانگه بر وى اين دگران در فراز کرد
پيوسته من ز عشق حذر کردمي، کنون
آن چشمهاى شوخ مرا عشقباز کرد
کوتاه گشته بود ز من دست حادثات
زلف تو کار بر من مسکين دراز کرد
رفتي، پى تو پرده خلقى دريده شد
اين پرده بين، که بار فراق تو ساز کرد
پنهان بر اوحدى زده اى تير چشم مست
نتوان ز پيش زخم چنين احتراز کرد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید