شماره ١٧٥: عشق و درويشى و تنهايى و درد

غزلستان :: اوحدی مراغه‌ای :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
عشق و درويشى و تنهايى و درد
با دل مجروح من کرد آنچه کرد
آه من شد سرد و دل گرم از فراق
بر سر کس کى گذشت اين گرم و سرد؟
مونسم مهرست و صحبت اشک سرخ
علتم عشقست و برهان روى زرد
ديده اى دارم درو پيوسته آب
چهره اى دارم برو همواره گرد
نازنينا، در فراق روى تو
چند بايد بودنم با سوز و درد؟
گفته بودي: غم خورم کار ترا
غم نخوردى تا غمت خونم نخورد
حاکمي، گر نرم گويى ور درشت
بنده ام، گر صلح جويى ور نبرد
مرد عشق از جان نترسد در غمش
وآنکه از جانى بترسد نيست مرد
اى که بستى دسته گل از رخش
من به بويى قانعم زان روى ورد
اوحدي، يا ترک روى او بگوى
يا بساط نيک نامى در نورد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید