شماره ١٥٦: زمانى خاطرم خوش کن به وصل روى گل رنگت

غزلستان :: اوحدی مراغه‌ای :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
زمانى خاطرم خوش کن به وصل روى گل رنگت
که دل تنگم ز سوداى دهان کوچک تنگت
از آن چون مهر زر دايم فرو بستست کار من
که مهر زر نمى ورزد دل بى مهر چون سنگت
اگر سالى نمى بينى نشان، هرگز نمى پرسى
کجا پرسى نشان من؟ که هست از نام من ننگت
به حسن غمزه و قامت ببردى دل جهانى را
فغان از قامت چالاک و آه از غمزه شنگت!
گناه هر که در عالم، بيامرزد ز بهر تو
اگر پيش خدا آرند فردا بر همين رنگت
مرا از رنگ و دستان تو بوى آن همى آيد
که هم دستان زبون گردد ز دستان و ز نيرنگت
مکن پنهان ز چشم من بياض روز روى خود
که ما را کرد سودايى سواد زلف شبرنگت
ترا با اوحدى جنگست و ما را فکر آن در دل
که سر در پايت اندازيم،اگر باشد سر جنگت



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید