شماره ١٥٥: شبى به ترک سر خويشتن بخواهم گفت

غزلستان :: اوحدی مراغه‌ای :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
شبى به ترک سر خويشتن بخواهم گفت
حکايت تو به مرد و به زن بخواهم گفت
حديث چهره و قد و رخ تو سر تاسر
به پيش سوسن و سرو و سمن بخواهم گفت
ز چين زلف تو رمزى چو نافه سربسته
درين دو روز به مشک ختن بخواهم گفت
حکايت زقن و زلف و عارضت، يعنى
حديث يوسف و جاه و رسن بخواهم گفت
به جان رسيد درين پيرهن تنم بى تو
به ترک صحبت اين پيرهن بخواهم گفت
رقيب قصه دردم که گفت مى گويم
رها مکن که بگويد، که من بخواهم گفت
جنايتى که تو بر جان اوحدى کردى
گرم به گور برى در کفن بخواهم گفت



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید