شماره ١٤٧: دلم بر آتش هجران کباب کرد و برفت

غزلستان :: اوحدی مراغه‌ای :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
دلم بر آتش هجران کباب کرد و برفت
تنم به درد جدايى خراب کرد و برفت
مرا به وصل خود آهسته وعده اى مى داد
ولى چه سود؟ که ناگه شتاب کرد و برفت
بتى که دامن وصلش به چنگم آمده بود
ز هجر ناله من چون رباب کرد و برفت
دو چشم او چه خطاها که داشت اندر سر!
چو ديد قامتش آنرا صواب کرد و برفت
در آرزوى نگارى گداختم چو نبات
که شکرش نمکم بر کباب کرد و برفت
در آب و آتشم از هجر آنکه بى رخ خويش
دلم پر آتش و چشمم پر آب کرد و برفت
چو اوحدى ز رخش بوسه خواستم بى زر
لبش مرا به خموشى به خواب کرد و برفت



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید