شماره ١٣٠: گر سرى در سر کار تو شود چندان نيست

غزلستان :: اوحدی مراغه‌ای :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
گر سرى در سر کار تو شود چندان نيست
با تو سختى به سرى کار خردمندان نيست
گردن ما ز بسى دام برون جست و کنون
سر نهاديم به بند تو، که اين بند آن نيست
اى دل، از ميل به چاه زنخ او دارى
به گنه کوش، که زيباتر ازين زندان نيست
شمس را ديدم و مثل قمرش نور نداشت
پسته را ديدم و همچون شکرش خندان نيست
سنگ جاني، که به سيمين تن او دل ندهد
بيش ازينش تو مخوان دل، که کم از سندان نيست
در جهان نوش لبى را نشناسم امروز
که غلام دهن او ز بن دندان نيست
محتسب را اگر آن چهره در آيد به نظر
عذرها خواهد و گويد: گنه از رندان نيست
اوحدى شاد شو از ديدن اين روى و مخور
غم بى فايده چندين، که جهان چندان نيست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید