شماره ١٢٣: آنکه دل من ببرد، از همه خوبان، يکيست

غزلستان :: اوحدی مراغه‌ای :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
آنکه دل من ببرد، از همه خوبان، يکيست
وآنکه مرا مى کشد در غم خود، آن يکيست
نيست عدو را مجال، با مدد آن جمال
آيت دردش پرست، نسخه درمان يکيست
عاشق و معشوق و عشق، عاقل و معقول و عقل
عالم و معلوم وعلم، دين و دل و جان يکيست
آنکه خليل تو بود وين که حبيب منست
دو بدور ار چه گشت، در همه دوران يکيست
سايه جدا مى کند صورت هامون ز کوه
ورنه بر آفتاب کوه و بيايان يکيست
گر چه بر آمد نقوش، چشم بخود دار و گوش
سايه نشينان پرند، سايه سلطان يکيست
گشت کلام و نطق، مختلف اندر ورق
ورنه خداى بحق، در همه اديان يکيست
هم به کرامت فزود قدر سليمان ز ديو
گرنه کرامت بود، ديو و سليمان يکيست
گرچه به حکم صروف، بر ورق اين حروف
پيش و پس آمد نقط ، نقطه ايمان يکيست
از سخن اوحدى نامه تفاوت گرفت
چون که به معنى رسي، آخر و عنوان يکيست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید