شماره ١٢٢: اى دل، از هجران او زارم همى بايد گريست

غزلستان :: اوحدی مراغه‌ای :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
اى دل، از هجران او زارم همى بايد گريست
ترک خفتن کن، که بيدارم همى بايد گريست
در بلا پيوسته يارم بوده اي، امروز نيز
ياريى ده، کز غم يارم همى بايد گريست
بار ديگر بر دل ريش منست از هجر او
آن چنان بارى که صد بارم همى بايد گريست
خار و خون مى دارم اندر دل ز چشم مست او
با دل پرخون و پرخارم همى بايد گريست
چاره کردم تا: دلش بر من بسوزد ساعتى
چون نمى سوزد، به ناچارم همى بايد گريست
طالعى دارم، که بر من خار گرداند سمن
بر چينين طالع، که من دارم، همى بايد گريست
دورى از دلدار بد کارست و من خود کرده ام
لاجرم هم خود بدين کارم همى بايد گريست
آخر، اى چشم، اين چه توفانست؟ خونم ريختى
اندکى کمتر، که بسيارم همى بايد گريست
چند شب چون ديگران ناليدم از هجرش، کنون
چند روزى اوحدى وارم همى بايد گريست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید