شماره ١٠٩: عشق روى تو نه در خورد دل خام منست

غزلستان :: اوحدی مراغه‌ای :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
عشق روى تو نه در خورد دل خام منست
کاول حسن تو و آخر ايام منست
از تو دارم هوسى در دل شوريده، ولى
راه عشقت نه به پاى دل در دام منست
مگرم عقل شکيبى دهد از عشق، ارنه
بس خرابى کند اين جرعه، که در جام منست
من حذر مى کنم از عشق، ولى فايده نيست
حذر از پيش بلايي، که سرانجام منست
آفت سيل به همسايه رساند روزى
سخت باريدن اين ابر که بر بام منست
روزگار از دل محنت کش من کم مکناد!
درد عشق تو، که قوت سحر و شام منست
تا قباى تو بر اندام تو ديدم، ز حسد
خارشد هر سر مويي، که بر اندام منست
نامه سهلست نبشتن به تو، ليکن از کبر
هرگز آن نامه نخواني، که درو نام منست
گرد عاشق شدن و عشق نگردد ديگر
اوحدي، گر بچشد زهر، که در کام منست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید