شماره ١٠٥: ماهي، که لبش بجاى جانست

غزلستان :: اوحدی مراغه‌ای :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
ماهي، که لبش بجاى جانست
گر ناز کند،به جاى آن است
از چشم دلم نمى شود دور
هر چند ز چشم سرنهانست
گر در طلبت هزار باشند
غيرت نبرم، که بى نشانست
آن کو به يقين نبيند او را
چون نيک نگه کند گمانست
اى ديده من اول زمانت
درياب، که آخر زمانست
بر ياد تو جامه پاره کردم
باز آي، که خرقه در ميانست
تخمى که تو کاشتى نمو داد
عهدى که گذاشتى همانست
اين تن، که بر تو مرده، دل شد
و آن دل، که غم تو خورد، جانست
نتوان ز تو روى در کشيدن
بارت بکشيم، تا توانست
چشم سر ما غلط نبيند
کش سرمه ز خاک اصفهانست
سرنامه عشق خود ز ما پرس
کين عشق نه کار ديگرانست
زود از در گوش باز گردد
هر قصه، که بر سر زبانست
آنرا که خطيب سود خواند
در مذهب اوحدى زيانست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید