بى تو نکرديم به جايى نشست
با تو نشستيم به هر جا که هست
صورت خوب از چه به گيتى بسيست
چشم مرا مثل تو صورت نبست
لاف نخستين «بلى » مى زنم
روز نخستين که تو گويي:«الست »
زلف سيه را به ازان مى شکن
ورنه بسى دل که بخواهد شکست
موى برست از کف اميد ما
وز کف موى تو نخواهيم رست
هر که کند گوش به گفتار تو
بس که به گفتار بخواهد نشست
اى که ز من صبر طلب ميکنى
خود چو منى را چه بر آيد ز دست؟
پند، که بى باده صافى دهى
کى شنود عاشق دردى پرست؟
اوحدى از عشق تو ديوانه شد
گر دگرى مى شود از عشق مست