شماره ٧٥: بهار آمد و باغ پيرايه بست

غزلستان :: اوحدی مراغه‌ای :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
بهار آمد و باغ پيرايه بست
چمن سبز پوشيد و در گل نشست
ز سرما زمين داغ بر چهره داشت
چو سبزه برست از سياهى برست
چو بلبل در آمد به دستان ز شوق
برآيد گل اکنون به هفتاد دست
بر گل بنفشه ز بيم قفا
زبان در کشيدست و افتاده پست
به بزم چمن غنچه هشيار ماند
نه چون نرگس و لاله مخمور و مست
نسيم گل از شرم بوى سمن
سحر گه ز ديوار بستان بجست
درست گل سرخ اگر شد روان
دل لاله چندين نبايد شکست
يکى پنجه بگشاد بر شاخ بيد
که مرغش در آمد چو ماهى بشست
اگر خرده اى از گل آمد پديد
به شکرانه در باخت برگى که هست
نهاديم سوسن صفت سر در آب
که بوديم چون لاله دردى پرست
کنون اوحدى گر بنالد رواست
که چون بلبلش دل به خارى بخست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید