باد سهند بين که : برين مرغزارها
چون مى کند ز نرگس و لاله نگارها؟
در باغ رو، که دست بهار از سر درخت
بر فرقت از شکوفه بريزد نثارها
ساقي، ميان ببند که هنگام عشرتست
مى در پيالها کن و گل در کنارها
نتوان شکايت ستم روزگار کرد
گر من درين حديث کنم روزگارها
وقتى من اختيار دلى داشتم به دست
عشق آمد و ز دست ببرد اختيار ها
گر بر دل تو هست غبارى ز داغ غم
بنشين، که جام مى بنشاند غبارها
تا اين بهار نامه بود، هيچ مجلسى
بى ياد اوحدى نبود در بهارها