شماره ٤٤: حلواى نباتست لبت، پسته دهانا

غزلستان :: اوحدی مراغه‌ای :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
حلواى نباتست لبت، پسته دهانا
در باغ گلى نيست به رخسار تو مانا
زير لبت ازوسمه نقطهاست، چه روشن؟
گرد رخت از مشک زقمهاست چه خوانا؟
گفتم: نتوانى دل شهرى بربودن
ني، چون نتواني، که شگرفى و توانا؟
بس گوشه نشينى که ز هجر تو بنالد
اين ناله به گوشت نرسيدست همانا
مردم نه عجب صورت عشقم که بدانند
بى عشق نشستن عجب از مردم دانا
هر لحظه زبان فاش کند سر دل من
پيوسته ز دست تو برنجيم، زبانا
دلسوخته عشق تو گرديد به صد جان
غافل مشو از اوحدى سوخته، جانا



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید