شماره ٢٧: آخر، اى ماه پرى پيکر، که چون جانى مرا

غزلستان :: اوحدی مراغه‌ای :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
آخر، اى ماه پرى پيکر، که چون جانى مرا
در فراق خويشتن چندين چه رنجانى مرا؟
همچو الحمدم فکندى در زبان خاص و عام
ليک خود روزى بحمدالله نمى خوانى مرا
اى که در خوبى به مه مانى چه کم گردد زتو
گر برى نزديک خود روزى به مهمانى مرا؟
دست خويش از بهر کشتن بر کسى ديگر منه
مى کشم در پاى خود چندان که بتوانى مرا
با رقيبانت نکردم آنچه با من ميکنند
اين زمان سودى نمى دارد پشيمانى مرا
زين جهان چيزى نخواهم خواستن جز وصل تو
گر فلک يک روز بنشاند به سلطانى مرا
کس خريدارم نميگردد، که دارم داغ تو
زان همى آيم برت، چندانکه مى رانى مرا
بر سر کوى تو دشوارى کشيدم سالها
دور ازين در چون توان کردن به آسانى مرا؟
در درون پرده اى با دشمنان من به کام
وز برون مشغول مى دارى به دربانى مرا
گفته اي: در کار عشقم اوحدى دانا نبود
چون توانم گفت؟ نه آنم که مى دانى مرا



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید