شماره ٢١: به خرابات گرو شد سر و دستار مرا

غزلستان :: اوحدی مراغه‌ای :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
به خرابات گرو شد سر و دستار مرا
طلبم کن ز خرابات و به دست آر مرا
بفغانند مغان از من و از زارى من
شايد از پير مغان هم ندهد بار مرا
ساخت اندر دل ما يار خراباتى جاى
ز خرابات به جايى مبر، اى يار، مرا
اندر آمد شب و تا صومعه، زين جا که منم
راه دورست، درين ميکده بگذار مرا
مستم از عشق و خراب از مى و بيهوش از دوست
دستگيرى کن و امروز نگه دار مرا
رنديى کان سبب کم زنى من باشد
به ز زهدى که شود موجب پندار مرا
جاى من دور کن از حلقه اين مدعيان
که بديشان نتوان دوخت به مسمار مرا
برتن از عشق چو پر فايده بندى دارم
پند بى فايده در دل نکند کار مرا
گر از اين کار زيانم برسد، باکى نيست
اوحدي، سود ندارد، مکن انکار مرا



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید