شماره ١٩: اى زير زلف عنبرين پوشيده مشکين خال را

غزلستان :: اوحدی مراغه‌ای :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
اى زير زلف عنبرين پوشيده مشکين خال را
فرخنده باشد دم بدم روى تو ديدن فال را
بارى گر از درد تو من زارى کنم، عذرم بنه
چون بار مستولى شود مسکين کند حمال را
روزى همى بايد مرا، مانند ماهي، تا درآن
پيش تو تقريرى دهم شرح شب چون سال را
شاگرد عشقم، گر سخن گويم درين معنى سزد
چون عشق استادى کند، در گفتن آرد لال را
در بازجست سر ما چندين مکوش، اى مدعى
گر حالتى دارى چون من، تا با تو گويم حال را
گر صرف مالى مى کنى در پاى او منت منه
جايى که باشد جان فدا، قدرى ندارد مال را
دل چو ببندم در رخش سر چون کشم؟ کان بى وفا
دام دل من ساختست آن زلف همچون دال را
نشگفت اگر بال دلم، بشکست ازين سودا، که من
مرغى نمى دانم که او اين جا نريزد بال را
با او چو گفتم درد دل، گفت: اوحدي، اين شيوه تو
بسيار مى داني، ولى حديست قيل و قال را



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید