شماره ٦: پير رياضت ما عشق تو بود، يارا

غزلستان :: اوحدی مراغه‌ای :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
پير رياضت ما عشق تو بود، يارا
گر تو شکيب داري، طاقت نماند ما را
پنهان اگر چه دارى چون من هزار مونس
من جز تو کس ندارم پنهان و آشکارا
روزى حکايت ما ناگه به گفتن آيد
پوشيده چند داريم اين درد بى دوا را؟
تا کى خلى درين دل پيوسته خار هجران؟
مردم ز جورت، آخر مردم، نه سنگ خارا
آخر مرا ببينى در پاى خويش مرده
کاول نديده بودم پايان اين بلا را
باد صبا ندارد پيش تو راه، ورنه
با نالهاى خونين بفرستمى صبا را
چون اوحدى بنالد، گويى که: صبر مى کن
مشتاقى و صبورى از حد گذشت يارا



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید