شماره ٧٨٣: کم زان که جان به کوى تو دانيم سوختن

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
کم زان که جان به کوى تو دانيم سوختن
گر جمله وام را نتوانيم توختن
گر تو نظاره آيى و يا پرسش کنى
ما را کدام چاره به از جامه دوختن؟
در پرده پوشى ام چه کنى کوشش، اى رقيب
جهل است چاک دامن ديوانه دوختن
جانا، مده اگر دو جهانت دهند، از آنک
يوسف به من يزيد نشايد فروختن
شبهاى من سياه تر است، ار چه نيم شب
از آه من چراغ توان برفروختن
دعوى عشق کرده خسرو بيايدت
چون هندوان در آتش غم زنده سوختن



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید