شماره ٧٧٨: اى دل، علم به ملک قناعت بلند کن

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
اى دل، علم به ملک قناعت بلند کن
چشم طمع ز خوان خسان بى گزند کن
خاک است هستى تو و خواهى که زر شود
از کيمياى نيستيش بهره مند کن
در خلوت رضا ز سوى الله روزگير
و ابليس را به سلسله شرع بند کن
روزى اگر به سوخته محنتى رسى
بر آتش درونه او جان سپند کن
آن کش رياضتى نبود خود ز قند نه
و آن کش محاسنى نبود، ريشخند کن
از کوى عقل بر در سلطان عشق رو
وين تاج بفگن از سر و نعل سمند کن
تا چند زاغ مزبله، لختى هماى باش
خود را به نانمودن خويش ارجمند کن
جان کش نخست در قدم شبروان عشق
برج حصار چرخ ز همت کمند کن
دشمن گرت ز پستى همت لگد زند
تو خاک راه او شو و همت بلند کن
سنگ ار يکى زنند، دعاشان دوباره گوى
کبر ار يکى کنند، تواضع دوچند کن
اين آستانه ملک کسي، ز آن ديگر است
خسرو برو تو، هيچ کسى را پسند کن



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید