از شب گيسوى تست روشنى روز من
از رخ چون انجمت روشنى انجمن
تا که شکسته دلم صحبت زلفت گزيد
صحبت دل کرد اثر، زلف تو شد پرشکن
از سر زلفت نخاست اين دل گردن زده
من ز سرش خواستم، گردن او را بزن
من همه سر مى نهم پيش تو بى گفت تو
تو همه سر مى کشى پيش من از گفت من
بر رخ خسرو بماند نقش ز خوبان دل
تا دل پرخون اوست نقش رخت را وطن