شماره ٦٨٨: گر من به کمند تو گرفتار نباشم

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
گر من به کمند تو گرفتار نباشم
افتاده درين سايه ديوار نباشم
آخر ز تو چيزى ست درين سينه، وگرنه
چندين به سر کوى تو بيدار نباشم
زنجير گشايم، ببرد زلف تو، گر من
نوبرده آن غمزه خونخوار نباشم
خونها خورم و شکر تو گويم که ازين مى
يک لحظه ز اقبال تو هشيار نباشم
خوش وقت دلى که بود آزاد که بارى
من مى نتوانم که گرفتار نباشم
چون خاص خيالت شدم، اى جان و خرد، دور
آن به که کنون پهلوى اغيار نباشم
گويند که «خسرو مگرى » واى که چندين
بيرون نتراود، اگر افگار نباشم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید