شماره ٦٧٤: سحرگه که بيدار گرديده بودم

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
سحرگه که بيدار گرديده بودم
صبوحى دو سه باده نوشيده بودم
شدم بامدادان بدانسان که دل را
کنم خوش که محمود ژوليده بودم
بتم ناگه آمد به پيش و ز دستم
فرو ريخت هر گل که برچيده بودم
بديدم رخش را و ديوانه گشتم
من اين روز را پيش از اين ديده بودم
بخنديد بر حال من خلق عالم
که داند که من بر که خنديده بودم
مرنج ار در آويختم با تو، جانا
که ديوانه و مست و شوريده بودم
نگارا، چه خوش آشناها که کردى
هر آبى که از ديده باريده بودم
مرا فتنه بودي، وزان چشم بودى
ترا بنده بودم، وزين ديده بودم
ز غمهاى خسرو شدم آزموده
که من عشق بازيت ورزيده بودم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید