شماره ٦٤٨: همه شب از تو به ديوار خانه غم گويم

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
همه شب از تو به ديوار خانه غم گويم
فسانه گويم و با چشم پر زنم گويم
چو غنچه گشت دلم خون و قصه تو ز رشک
دلم نخواست که با باد صبحدم گويم
تو خود يقينست که خوش گردى از غمم، ليکن
کجاست دولت آنم که با تو غم گويم؟
خوش آن شبى که تو در خواب ناز باشى و من
نياز خويش بدان زلف خم به خم گويم
سکون دل را گويم «فلان از آن من است »
چنان اگر چه نباشد، دروغ هم گويم
تو آن که مى دهيم پند، بگذر از سر من
همان بس است که من درد خويش کم گويم
حدث جان دژم پرسدم همه کس و من
همه حکايت آن نرگس دژم گويم
مخوان به قبله ام، اى پارسا، روا دارى
که تو هوالله گويى و من صنم گويم
مرنج از شغب بى تکلف خسرو
سرود نيست که او را به زير و بم گويم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید