شماره ٦٢٧: غمم بکشت که از يار مانده ام، چه کنم؟

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
غمم بکشت که از يار مانده ام، چه کنم؟
به دست هجر گرفتار مانده ام، چه کنم؟
نماند طاقت زارى و ناله ام، آن شوخ
نمى رود ز دل زار، مانده ام، چه کنم؟
برون دهم غم هجران و باورم نکند
اسير صحبت اغيار مانده ام، چه کنم؟
شدم ز يار و ز خويش و ز جان و دل بيزار
که هم ز خويش و هم از يار مانده ام، چه کنم؟
همى کشند که منگر به روى خوب چو ما
به عالم از پى اين کار مانده ام، چه کنم؟
همى کنند ملامت که چند گريه خون
ز زخم غمزه دل افگار مانده ام، چه کنم؟
رقيب گفت که «مخمور از چه اي، خسرو؟»
بسى شب است که بيدار مانده ام، چه کنم؟



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید