شماره ٦٢٤: دلم ز دست تو خون شد، ندانم اين به که گويم؟

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
دلم ز دست تو خون شد، ندانم اين به که گويم؟
علاج خود ز که سازم، دواى دل ز که جويم؟
بريخت اشک من آن را که پاره گشت دروغم
برفت آب من آن را که رخنه گشت سبويم
از اين دو ديده پر آب من که ريخته بادا
چه آب ريختگى ها که آمده ست به رويم
رهى به کوى تو جويم که گويمت سخن خود
تو سوى خود ندهى ره، ندانم اين به که گويم؟
تويى چو چشمه آب حيات و من به تو تشنه
نخورده شربتي، آخر چگونه دست بشويم؟
ميار طره فراهم، فرو گذار که بر من
کند هر آنچه بيايد، چو مى بيايد از اويم
تن چو موى مرا بگسل و بسوز در آتش
که پى گسست در آمد غمت به شخص چو مويم
تبسمى که تو آنجا نه دلبري، گل باغى
نوازشى که من اينجا، نه خسروم، سگ کويم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید