شماره ٦١٨: کرشمه کردنت ار چه بلاست، باز ندارم

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
کرشمه کردنت ار چه بلاست، باز ندارم
ولى به تيغ کشى به که تاب ناز ندارم
چه روز بود که پيچيد نقش زلف تو بر من
که عمر رفت و خلاص از شب دراز ندارم
چنان به روز بد خود خوشم به دولت عشقت
که سوى روز نکوى کسان نياز ندارم
بيار ساقى و در ده به ما صلاى خرابى
که بيش ازين سر اين عقل حيله ساز ندارم
مرا ز مسجد معذور دار، خواجه مؤذن
که من ز شاهد و مى فرصت نماز ندارم
چو بت پرست دلم شد چنان که باز نيامد
به هر صفت که بود، گو «بباش » باز ندارم
چسان رود غم خسرو در پى کشتن
ز ديگرى سخنى نيز دلنواز ندارم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید