شماره ٦١١: هر روز ديده بر ره ياد صبا نهم

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
هر روز ديده بر ره ياد صبا نهم
بر ديدگان خاک درش توتيا نهم
زو صد جفا کشم که نيارم به روى گفت
کاين درد خود چگونه بر آن وفا نهم
ندهم برون غمش که مرا خود بسوخت غم
دلهاى ديگران چه دگر در بلا نهم؟
گفتند «ياد مى کندت » دل نمى دهد
کاين تهمت دروغ بر آن آشنا نهم
شاهان مجالس نيست که سر بر درش نهند
چون من گدا رسيده که کاسه کجا نهم؟
روزى چو خواست کشتنم از بوى تو صبا
آن به که جان ببوسم و پيش صبا نهم
چون دل ز گفت ديده مرا سوخت در به در
بيرون کشم، به پيش دل مبتلا نهم
شبها که گرد کوى تو گردم، به يک قدم
اول نهم دو ديده و آنگاه پا نهم
بگذار پاره پاره کنم بر تو خويش را
پس طعمه پيش هر سگ کويت جدا نهم
گفتى که «گل به جاى رخم بين » زهى خطا
کان دل گر آه مى نکنم، بر گيا نهم
زين گونه کز لبت سخنى نيست روزيم
زنهار پر جراحت خسرو دوا نهم!



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید