شماره ٥٩٦: خيز، اى به دل نشسته که بيدل نشسته ايم

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
خيز، اى به دل نشسته که بيدل نشسته ايم
مگسل ز ما که بهر تو از خود گسسته ايم
آه، ار به روى تو نگشاييم ما شبى
چشمى که در فراق تو شبها نشسته ايم
آلوده جفاى تو جان مى رود درون
هر چند کز خدنگ جفاى تو خسته ايم
سامان ز ما طلب مکن، اى پارسا، که من
ميخواره و سفال به تارک شکسته ايم
در ده شراب شادى از آن رو که عقل رفت
دانى که از کدام بلا باز رسته ايم؟
خسرو، چه جاى صرفه جان است و بيم سر
ما را که پيش سنگ ملامت نشسته ايم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید