شماره ٥٨٧: از دست دل بر آنم کز جان خود بشورم

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
از دست دل بر آنم کز جان خود بشورم
بيرون جهم که باشد خون با گوزن و گورم
ديوانه ام من، اى دل، زان شمع يادم آور
کاتش زنم جهان را، ناگه اگر بشورم
ذوق خرد نجويم کز غم کشان عشقم
فضل عرب ندانم کز روستاى غورم
هر مرده از گناهى سوزند و من چه سوزم
از سوز عشق، بارى باشد عذاب گورم
زان نور آفتابم بينا و کور هر دم
نيلوفرم ندانم يا بوم روز کورم
من چون زيم که ديدم با خط مورمالش
زو در دل جگر شد سوراخهاى مورم
گويند «خسرو آن سو چندين مرو به زارى »
نى خود همى روم من، دل مى برد به زورم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید