شماره ٥٧٦: هر شبى با گريه هاى خود خوشم

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
هر شبى با گريه هاى خود خوشم
گر چه هست آن روغنى بر آتشم
مرگ شيرين شد مرا از عيش تلخ
زنده گردم، وه کزين شربت خوشم
گل ز باغ وصل نزديکان برند
من چو سگ از دور با سنگى خوشم
اى که پابوسي، فغانم زن که من
زاهد کويم، ولى شاهدوشم
بس که جانم عاشق دشنام اوست
هر که را گويد، به سوى خود کشم
يک نفس بنشين که ميرم پيش تو
تا نفس باقيست پنج و يا ششم
مور گر ميرد نباشد خونبها
پى سپر کن زير پاى ابرشم
ز آه خسرو، جان من، ايمن مباش
کاسمان دوز است تير تر کشم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید