شماره ٥٧٠: در فراقت زندگانى چون کنم؟

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
در فراقت زندگانى چون کنم؟
با چنين غم شادمانى چون کنم؟
يار بدخو و فلک نامهربان
تکيه بر عمر و جوانى چون کنم؟
عشق و افلاس و غريبى و فراق
من بدينسان زندگانى چون کنم؟
ماه من گفتى که «جان ده » مى دهم
عاشقم آخر، گرانى چون کنم؟
خواه خونم ريز و خواهى زنده کن
بنده ام من رايگاني، چون کنم؟
من نبودم مرد سوداى تو، ليک
با قضاى آسمانى چون کنم؟
حال خود دانم که از غم چون بود
چون تو حال من نداني، چون کنم؟
ماجراى دل نوشتم بر دو رخ
گر تو بينى و نخواني، چون کنم؟
نرخ بوسه نيک مى دانم، وليک
بى درم بازارگانى چون کنم؟
مست باشي، پاس چون فرماييم
من که دزدم، پاسبانى چون کنم؟
ور به خسرو بوسه ندهى آشکار
مرهم زخم نهانى چون کنم؟



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید