شماره ٥٥٣: هر شب از دست غمت ديده و دل خون شودم

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
هر شب از دست غمت ديده و دل خون شودم
وانگه از هر مژه راوق شده بيرون شودم
گاه گاهى به سر زلف تو در مى آيم
با دلى در هم و آن هم ز غمت خون شودم
مردم ديده کند رقص به صحراى دو رخ
چون بم و زير دل خسته به گردون شودم
روزگارى ست مرا سخت پريشان ز غمت
چه کنم بى تو و اين عمر به سر چون شودم؟
خار خارت نشود از دل خسرو بيرون
گر چه از خون جگر رخ همه گلگون شودم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید