شماره ٥٣٩: باز وقت آمد که من سر در پريشانى نهم

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
باز وقت آمد که من سر در پريشانى نهم
روى زيبا بينم و بر خاک پيشانى نهم
سوده گشت از سجده راه بتان پيشانيم
چند بر دل تهمت دين مسلمانى نهم
تو بجنب، اى بخت و دشوارى شبهايم مپرس
من گرفتارم، کجا پهلو به آسانى نهم!
دل به زلف يار و از من صد پيام غم برو
چند داغ غم بر اين مسکين زندانى نهم
او نهد تير بلا را در کمان ناز و من
جان نهم در پيش و بر دل منت جانى نهم
اى صبا، گردى ز لعل مرکبش بر من رسان
تا دوايى بر جراحتهاى پنهانى نهم
ديدگان بر تو نهم، اى سرو آزادت غلام
اينست کوته بيني، ار بر سرو بستانى نهم
بر من افشان جرعه اى زان جام خود تا از نشاط
رخت هستى را به بازار پريشانى نهم
چون پريشان گشت کار خسرو از عشقت، چه سود؟
گر کنون صد پى به سر دست پشيمانى نهم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید