شماره ٥٣٣: اى خوش آن شبها که من در ديده خوابى داشتم

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
اى خوش آن شبها که من در ديده خوابى داشتم
گه چراغ روشن و گه ماهتابى داشتم
بارها ياد آورم، در خواب بيهوشى روم
آن که وقتى با خيال دوست خوابى داشتم
چند داغ بيدلى پيوسته بينم، پيش ازين
دل مرا بود، ار چه ويران و خرابى داشتم
روزگار آن ديده نتوانست ديد و کرد خون
من که بر رويم ز چشم خويش آبى داشتم
محرمى ديدم، شبى از ديده بيرون ريختم
آن همه خونابه ها کاندر کبابى داشتم
آن چه دولت بود کاندر يک شبى خنده زنان
گويى از فردوس اعظم فتح بابى داشتم
گفت نتوانم برت من آنچه شب بر من گذشت
کاى بهشتى روي، دور از تو عذابى داشتم
زاريم بشنيد يار و گفت «مى نالى ز عشق »
خسروم، زان بر دهان گر چه جوابى داشتم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید