شماره ٥١٨: ملکت عشق ملک شد از کرم الهيم

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
ملکت عشق ملک شد از کرم الهيم
پشت من و پلاس غم اينست قباى شاهيم
قاضى شهرم ار کشد، بهر وطن روا بود
خاصه که آب ديدگان داد به خون گواهيم
شد سيهم ز عشق رو، گريه در او از آن کنم
گريه چه سود، چون ز رخ شسته نشد سياهيم
چند به ناز خفتنت، وه که مباد ناگهان
شعله به دامنت زند ناله صبحگاهيم
بود ز عقل پيش ازين باد غرور در سرم
پيش در تو خاک شد آن همه کژ کلاهيم
گر تو ز بهر کشتنم جرم و دروغ مى نهى
حيف بود ز بهر جان دعوى بى گناهيم
وقف خيال تست جان، از پى اين خورم غمت
من نه که اين عمارتم، گر تو خراب خواهيم
تو گل و باغ بين که من در ته چاه محنتت
تو مى لعل خور که من بر سر تابه ماهيم
همره خسروست دان تا به عدم وفاى تو
شکر که عقل بى وفا ماند ز نيم راهيم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید