شماره ٤٧٥: ببستى چشم من ز افسون زبان هم

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
ببستى چشم من ز افسون زبان هم
دلم بردى نه تنها بلکه جان هم
خرابم مى کنى از رخ، ز لب نيز
ازينم مى کشي، جانا، از آن هم
ز تير تست ما را دعوى خون
گواهى مى دهد دل، آن کمان هم
ز بيداد تو خرسندم همه عمر
اگر خون ريزيم، راضي، بدان هم
برو، اى باد، بوسى زن براى پاى
اگر چيزى نگويد، بر دهان هم
بده ساقى که من مست و خرابم
پياله خورده ام، رطل گران هم
غمى دارم که باد از دوستان دور
به حق دوستى کز دشمنان هم
بت اندر قبله دارم نه همين بت
که زنار مغانه بر ميان هم
اگر افتد قبول اين جان خسرو
به بوسى مى فروشم، رايگان هم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید