شماره ٤٥٠: ز دستم شد عنان دل، چه داند کس که من چونم؟

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
ز دستم شد عنان دل، چه داند کس که من چونم؟
درين تيمار بى حاصل چه داند کس که من چونم؟
من و شبها و نقش او که بر وى فتنه شد جانم
همه روزم بدو مايل، چه داند کس که من چونم؟
زند هر دم ز بدخويى مرا سنگ جفا بر جان
از آن بدخوى سنگين دل، چه داند کس که من چونم
شب حامل براى من بزايد هر زمان دردى
ز درد اين شب حامل، چه داند کس که من چونم؟
جدا شد کاروان صبر و راه هجر بى پايان
چو دور افتادم از منزل، چه داند کس که من چونم؟
مرا خر در خلاب افتاد و از آب دو چشم خود
چو کس را نيست پا در گل، چه داند کس که من چونم؟
چو کس را ديده بينش نمى بينم که من بيند
به جز شاهنشه عادل، چه داند کس که من چونم؟



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید